loading...
هیئت باب النساِِءالعالمین
احمد جهانبخش بازدید : 329 سه شنبه 27 اسفند 1392 نظرات (0)

 

کنکاشي در روايات مربوط به شهادت فاطمه الزهرا سلام‌الله‌عليها‌

فاطميه اول يا فاطميه دوم؟ کدام معتبر است؟

عده اي روزهاي ابتدايي نزديک به شهادت اول را مثلاً پنج روز يا 10 روز را به برگزاري مجالس وعظ و عزاداري مي پردازند و عده اي هم با توجه به شرايط خاص خود ترجيح مي دهند روزهاي فاطميه دوم را انتخاب کنند و برخي هم به زنده نگهداشتن هر دو روز مي پردازند.

درباره تاريخ شهادت حضرت زهرا ‌‌(س) روايات مختلف است. از چهل روز تا شش ماه بعد از رحلت پيامبر ‌(ص). ميان علماي شيعه، دو تاريخ مشهور و مقبول است: يكي هفتاد و پنج روز بعد از رحلت پيامبر ‌(ص) و ديگري نود و پنج روز.

با توجه به رحلت پيامبر اسلام ‌(ص) در بيست و هشتم صفر، بنا به روايت ۷۵ روز، در مورخة سيزدهم تا پانزدهم جمادي الاوّل ، شهادت حضرت زهرا‌‌(س) است و اين ايام را فاطمية اوّل مي‌ خوانند اما بنا به روايت ۹۵ روز، شهادت حضرت‌‌ زهرا (س) در سوم تا پنجم جمادي الثاني است و اين ايام را فاطمية دوم مي‌ خوانند.

بنابراين؛ ايام فاطميه جمعا ۶ روز مي باشد، ۳ روز در ماه جمادي الاول و ۳ روز در ماه جمادي الثاني. فاطميه اول از ۱۳ تا ۱۵جمادي الاول است و فاطميه دوم از سوم تا پنجم جمادي الثاني است.

ظاهراً علت اينکه سه روز در هر ماه بعنوان روز شهادت آن حضرت‌‌ معرفي شده است به اين دليل است که اين احتمال وجود دارد که ماههاي قمري از رحلت پيامبر‌ (ص) تا شهادت حضرت زهرا‌‌ (س)،۲۹روز بوده باشند، حال آنکه در صورت کامل بودن ماههاي قبل، روز شهادت ۱۳ جمادي الاول و يا سوم جمادي الثاني خواهد بود.

چرا که طبق تقويم، حداکثر سه ماه قمري ۲۹ روزه و حداکثر ۴ ماه قمري ۳۰ روزه مي توانند پشت سر هم قرار گيرند.

اما در عرف، به دهه دوم جمادي الاول، از دهم تا بيستم جمادي الاول که بنابر قول ۷۵روز، شهادت آن بانوي بزرگوار در آن واقع شده است دهه فاطميه اول و به دهه اول جمادي الثاني از اول تا دهم جمادي الثاني، که طبق قول ۹۵روز، شهادت حضرت زهرا‌‌ سلام‌الله‌عليها‌ در آن واقع شده است،دهه فاطميه دوم گفته مي شود.

علت بروز اختلاف در روز شهادت

در مورد تعداد روزهايي که حضرت صديقه طاهره سلام الله عليها پس از رحلت پدر بزرگوارشان در قيد حيات بوده اند در ميان کتاب هاي تاريخي اختلاف وجود دارد. بعضي از مورخين مثل يعقوبي اين زمان را چهل روز و کساني مثل عايشه، دختر ابي بکر، اين مدت را شش ماه و گروهي ديگر هشت ماه ذکر کرده اند.

علامه مجلسي

اما در ميان اين اقوال، آن قولي که براي ما قابل اعتنا است روايات رسيده از ناحيه ائمه هدي عليهم‌‌‌ السلام مي باشد، به نقل مرحوم علامه مجلسي، مرحوم ابوالفرج اصفهاني در کتاب مقاتل الطالبين اينگونه اظهار نظر کرده: مدت زمان حيات فاطمه زهرا سلام الله عليها بعد از وفات پيامبر صلي الله عليه وآله مورد اختلاف قرار گرفته است، به طوري که کمترين زمان ذکر شده در اين رابطه ۴۰ روز و بيشترين زمان هشت ماه مي- باشد، اما آنچه نزد ما مسلم و مورد قبول است روايات رسيده از امام باقر عليه السلام است که حضرت مي- فرمايد: بدرستي که زمان رحلت صديقه کبري سلام الله عليها سه ماه بعد از رحلت پيامبر مکرم اسلام صلي الله عليه و آله بود.

طبري شيعي

همچنين مرحوم طبري شيعي در کتاب دلايل الامامه به سلسله اسناد خود رواياتي از حضرت امام صادق عليه السلام نقل مي کند که حضرت مي فرمايد: حضرت صديقه طاهره عليها السلام در ماه جمادي الاخر روز سه شنبه، سه روز از ماه گذشته در سال ۱۱ هجري از دنيا رفتند.

اين دو روايت مبناي مورد اتخاذ غالب علماي شيعه من جمله سيد طاووس در کتاب شريف اقبال مي باشد.

کليني

اما دسته دوم ديگري از روايات صحيحه هم اين مدت را ۷۵ روز ذکر کرده اند از جمله اين روايات، روايت مرحوم کليني از امام صادق عليه السلام است که حضرت مي فرمايد: «بدرستي که توقف فاطمه عليه السلام در اين دنيا پس از پدر گراميش ۷۵ روز بود.»اين دسته از روايات هم مبناي نظر برخي از علماي شيعه از جمله مرحوم کليني گرديده.

البته ممکن است دليل اختلاف در اين دو دسته از روايات صحيحه رايج نبودن نقطه گذاري بر کلمات در زمان صدور روايات باشد. توجه به شباهت «خمسه و سبعون» با «خمسه تسعون» مويد اين معنا است.

راويان سني چه مي گويند؟

در اين مجال بخشي را هم به آثار و تاليفات بزرگاني اهل سنت مانند ابن قتيبه، ابن شهر آشوب سروي، أبي الفتح محمد بن عبدالکريم بن أبي بکر احمد شهرستاني، ذهبي مورخ مشهور، عمر رضا کحاله از علماي معاصر اهل سنت و احمدبن يحيي معروف به «بلاذري» و ابن ابي الحديد معتزلي اختصاص داديم تا بدانيم واقعيت شيعه از زبان سني ها چگونه بيان شده است.

ابن قتيبه دينوري، قرن سوم هجري

ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتيبه دينوري (معروف به ابن قُتَيبَة) در گذشته به سال ۲۷۶ هجري، در کتاب خود بنام «الامامة والسياسة» تحت عنوان"کيفَ کانَت بيعة علي أبي طالب کرَّمَ الله وجهه" (علي کرم الله وجهه چگونه بيعت کرد) با ذکر سند از عبدالله بن عبدالرحمن انصاري روايت کرده که گفت: همانا روزي ابوبکر از عده اي که از بيعت با او سرپيچي کرده و نزد علي عليه السلام جمع شده بودند، سراغ گرفت.

پس عمر را به دنبال آنها -که در خانه ي علي جمع شده بودند- فرستاد، پس آنها از خارج شدنِ از خانه خودداري نمودند، در اين هنگام عمر دستور داد که "هيزم حاضر کنيد" و خطاب به اهل خانه گفت: قسم به آن کس که جان عمر در دست اوست بايد خارج شويد و الا خانه را با اهلش به آتش مي کشم ! شخصي به عمر گفت: اي ابا حفض، آيا مي داني در اين خانه فاطمه است؟! گفت: اگر چه فاطمه در خانه باشد! باز در همان کتاب جلد ۱ صفحه ۱۳ با ذکر سند آمده است:.. پس از چندي که گذشت عمر به ابوبکر گفت بيا تا نزد فاطمه عليها السلام برويم، چرا که ما او را به غضب درآورده ايم.

پس به اتفاق يکديگر نزد فاطمه عليها السلام رفته و از او اجازه ورود گرفتند، لکن فاطمه عليها السلام به آنها اجازه ي ورود نداد، ناچار نزد علي عليه السلام آمده و با او سخن گفتند، تا آنکه آنها را بر فاطمه عليها السلام وارد کرد.

پس همين که آن دو نزد فاطمه عليها السلام نشستند، فاطمه عليها السلام صورت خود را به ديوار برگرداند. در اين هنگام آن دو به فاطمه عليها السلام سلام کردند، لکن او جواب سلام آنها را نداد، لذا ابوبکرشروع به سخن کرده و گفت: اي حبيبه ي رسول خدا آيا ما در مورد ارث پيامبر و همچنين در مورد شوهرت تو را به غضب در آورديم؟ فاطمه عليها السلام گفت: چه مي شود تورا، که اهل و خانواده ات از تو ارث ببرند، لکن ما از محمد صلي الله عليه وآله ارث نبريم! سپس فرمود: آيا اگر حديثي از پيامبر را به ياد شما بياورم قبول مي کنيد، و به آن اعتقاد پيدا مي کنيد؟ عمر و ابوبکر گفتند:آري. پس فاطمه گفت: شما را به خدا قسم آيا از پيامبر نشنيديد که مي گفت: «رضايت فاطمه، رضايت من و غضب فاطمه، غضب من است. پس هر کس فاطمه دختر مرا دوست داشته باشد، همانا مرا دوست داشته و هر کس فاطمه را راضي کند مرا راضي کرده است و هر کس فاطمه را به غضب آورد، همانا مرا به غضب آورده است». عمر و ابوبکر گفتند: آري از پيامبر ‌صل‌الله‌عليه‌و‌آله‌ شنيديم.

فاطمه عليها السلام گفت: پس همانا من، خداوند و ملائکه را شاهد مي گيرم که شما دو نفر مرا به سخط و غضب درآورديد و مرا راضي نکرديد، و هرگاه پيامبر را ملاقات کنم از شما دو نفر به او شکايت خواهم کرد.

در اين هنگام، ابوبکر شروع به گريه کرد در حالي که فاطمه‌‌سلام‌الله‌عليها‌ مي گفت: بخدا قسم تو را در هر نمازي که بخوانم نفرين خواهم کرد.

ابن شهر آشوب سروي، قرن ششم

ابن شهر آشوب سروي (درگذشته به سال ۵۸۸هجري) در کتاب المناقب خوداز کتاب المعارف ابن قتيبه دينوري در بيان ذکر اولاد فاطمه سلام الله عليها چنين نقل مي کند؛ فرزندان فاطمه عبارتند از: حسن ،حسين، زينب ام کلثوم و محسن که همانا از ضربه قنفذ کشته شد. لازم به تذکر است که در چاپ هاي امروزي کتاب المعارف ابن قتيبه چنين آمده است: پس علي داراي چند فرزند شد به نام هاي حسن، حسين، ام کلثوم و زينب کبري؛ که مادرشان فاطمه دختر رسول خدا بود، لکن محسن ابن علي در سن کودکي درگذشت!

شهرستاني؛ قرن ششم

أبي الفتح محمد بن عبدالکريم بن أبي بکر احمد شهرستاني (در گذشته سال۵۴۸ هجري) در کتاب خود بنام «الملل و النحل» مي گويد: «همانا چنان ضربه اي به شکم فاطمه عليها السلام در روز بيعت زد که فاطمه عليها السلام جنين خود را از شکم انداخت».

مورخ مشهور، ذهبي؛ قرن هشتم

ذهبي مورخ مشهور (در گذشته ي سال ۷۴۸هجري) در کتاب خود بنام «لسان الميزان» با ذکر سند مي گويد: «محمدبن احمد حماد کوفي» (از حافظين حديث اهل سنت) گفته است:«بدون شک چنان لگدي به فاطمه عليهاالسلام زد که محسن از او سقط شد».

عمر رضا کحاله؛ از علماي معاصر اهل سنت

عمر رضا کحاله از علماي معاصر اهل سنت، در کتاب خود بنام «اعلام النساء» با ذکر سند مي‌گويد: تا آنکه ابو بکر از عده‌اي که از بيعت با او سر باز زده و تخلف کرده بودند و نزد علي بن ابي طالب عليه السلام جمع شده بودند- مانند عباس و زبير و سعد بن عبادة- سراغ گرفت، و در خانه‌ فاطمه عليهاالسلام از بيعت با ابوبکر باز نشسته بودند. پس ابوبکر، عمر بن الخطاب را بسوي آنان فرستاد. عمر روانه منزل فاطمه عليهاالسلام شده و فرياد کشيد و آنان را به خارج از خانه جهت بيعت فراخواند. آنان از بيرون آمدن خودداري کردند، در اين هنگام عمر هيزم طلبيده و گفت: قسم به آن کس که جان عمر در دست اوست يا از خانه خارج مي شويد و يا آنکه خانه را با اهلش به آتش مي کشم. شخصي به عمر گفت: اي ابا حفض (کنيه عمر)، در اين خانه فاطمه عليها السلام است! عمر گفت: اگر چه فاطمه در اين خانه باشد، آن را به آتش مي کشم!

يعقوبي

يعقوبي در تاريخ خود نقل مي کند: زماني که ابوبکر مريض شد، يعني در همان مرضي که مرد، عبدالرحمن بن عوف به عيادت او رفته و از او پرسيد: اي خليفه پيامبرحالت چگونه است؟ ابوبکر گفت: همانا من بر هيچ چيز تأسف نمي خورم مگر بر سه چيز که انجام دادم و اي کاش انجام نداده بودم...اما آن سه چيز که انجام دادم و اي کاش انجام نداده بودم: اي کاش قلاده خلافت را به گردن نينداخته بودم...اي کاش خانه فاطمه را تفتيش نکرده و مورد هجوم آن عده قرار نداده بودم، اگر چه با من اعلان جنگ مي کردند.

بلاذري؛ قرن سوم

احمدبن يحيي معروف به «بلاذري» در گذشته سال ۲۷۹ هجري در کتاب خود بنام «انساب الاشراف» مي گويد: ابوبکر براي بيعت گرفتن از علي عليه السلام ، به دنبال وي فرستاد، پس علي عليه السلام بيعت نکرد. در اين هنگام عمر با شعله‌اي‌ آتش روانه خانه علي عليه السلام شد. فاطمه عليها السلام در پشت درب با او مواجه شده و گفت: اي پسر خطاب آيا تو را در حال آتش زدن خانه ام مي بينم؟ عمر گفت : آري! و آن چنان به اين عمل مُصر و محکم هستم، چنانکه پدرت بر ديني که آورده بود محکم بود.

بلاذري در همان کتاب، صفحه ۵۸۷، حديث شماره ي ۱۱۸۸ از ابن عباس روايت مي کند: زماني که علي از بيعت خودداري نمود و در خانه کناره گيري کرده بود، ابوبکر عمر را به سوي علي فرستاد و به وي دستور داد علي را با بدترين صورت نزد من حاضر کن! پس چون عمر نزد علي آمد، بين آن دو سخناني رد و بدل شد. علي گفت: اي عمر بدوش که نيمي از آن مال توست، به خدا قسم آنچه امروز تو را چنين بر امارت و حکومت ابوبکر حريص کرده چيزي نيست جز آنکه فردا حکومت را به تو بسپارد!

ابن ابي الحديد

ابن ابي الحديد معتزلي در شرح خود مي گويد: اگر گفته شود که خانه فاطمه مورد هجوم واقع شد، و صيانتش شکسته شد بخاطر حفظ نظام اسلام و بخاطر جلوگيري از تفرقه مسلمانان، چرا که مسلمانان آن زمان از دين برمي گشتند و دست از اطاعت بر مي داشتند، در جواب گفته مي شود که: همين کلام و جواب را بدهيد آنجا که در جنگ جمل هودج عايشه مورد هتک واقع شد (چرا که عايشه بر عليه خليفه رسمي مسلمانان قيام کرده) و هودج او مورد حمله قرار گرفت تا آنکه ريسمان اطاعت پاره نشود و اجتماع مسلمين از هم نپاشد و خون مسلمانان به هدر نرود. پس وقتي که جائز باشد حمله به خانه فاطمه بخاطر امري که هنوز واقع نشده بود، بدون شک جائز است حمله به هودج عايشه به خاطر امري که واقع شده بود.

ابن عبد ربّه

شهاب الدين احمد معروف به ابن عبد ربه اندلسي در کتاب "العقد الفريد" چنين مي نويسد: علي و عباس و زبير در خانه فاطمه نشسته بودند تا اينکه ابوبکر، عمر را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بيرون کند، و به او گفت اگر بيرون نيامدند با آنان نبرد کن. عمر ابن خطاب با مقداري آتش به سوي خانه فاطمه رهسپار شد تا خانه را به آتش بکشد.

در اين هنگام فاطمه با او روبرو شد و گفت: اي فرزند خطاب آمده اي خانه ما را بسوزاني! عمر گفت: بلي، مگر اينکه شما نيز آن کنيد که امّت کردند(بيعت با ابوبکر).

نظر آيت الله صافي گلپايگاني

اخيرا در استفتائي در مورد ايام عزاداري شهادت حضرت زهرا ‌‌سلام‌الله‌عليها‌ از آيت الله العظمي لطف الله صافي گلپايگاني سئوال شده است؛ با توجه به معلوم‌ نبودن دقيق تاريخ شهادت حضرت فاطمه زهرا دختر گرامي پيامبر اسلام ‌صل‌الله‌عليه‌و‌آله‌، بهترين ايام جهت عزاداري براي آن حضرت چه روزهايي است و بهترين نوع عزاداري در اين شهادت عظمي چيست؟

آيت الله صافي در پاسخ به اين استفتاء اظهار داشته است که نسبت به روز شهادت حضرت صديقه کبري فاطمه زهرا ‌‌سلام‌الله‌عليها‌ قول‌هاي مختلفي ذکر شده، لکن آنچه بيشتر مورد توجه علماء واقع شده است فاطميه اول و فاطميه دوّم در ماه جمادي الاول و جمادي الثاني است. شايسته است که شيعيان از روز سيزدهم جمادي الاول تا سوم جمادي الثاني سوگوار و با انجام مراسم عزاداري آن حضرت، ارادت و مودت خود را به اهل بيت اظهار و از انجام مراسمي‌ که موجب وهن مراسم شهادت آن حضرت است اجتناب کنند.

اين مرجع تقليد بهترين عزاداري حضرت زهرا‌‌سلام‌الله‌عليها‌ را بيان فضائل، مناقب و مصائب آن حضرت و ذکر اخلاق و سيره عملي و دفاع ايشان از امام مظلوم حضرت اميرالمؤمنين‌عليه‌السلام مي داند که در همه اعصار بايد براي مردم تبيين شود و مي فرمايد؛ ان‌شاء الله تعالي مؤمنان با تمسک به قرآن و عترت به بهترين صورت ممکن به ساحت مقدس آن بزرگوار عرض ادب و اخلاص کنند، به ويژه بانوان متدينه با حفظ حجاب و عفت و پاکدامني، ايشان را الگوي خود قرار دهند.

حساسيت ها

گاهي اوقات اگر به احتمالات و پاسخ هايي که ممکن است پرسش هاي ما داشته باشند فکر کنيم و ثمره آنها را مورد ارزيابي قرار دهيم قبل از مطرح کردن آنها، از طرح اين نوع پرسش ها منصرف مي شويم. پرسش‌ هايي هم که درباره تعداد روزهاي ايام فاطميه و سوالاتي از اين قبيل مطرح مي شود، نيز جزء مواردي هستند که ثمره اي در پاسخ دادن به آنها حاصل نمي‌شود.

حال فرض بفرماييد که با دلائل متقن اثبات شود که مثلاً فلان روز، سالروز شهادت حضرت فاطمه سلام- الله عليها مي باشد، باز هم خللي در حرکت هاي فرهنگي مراکز ديني ايجاد نمي شود، زيرا زمينه به وجود آمدن روزهايي به عنوان ايام فاطميه، به خاطر زنده نگهداشتن فرهنگ فاطمي بوده و مجالس گوناگون مذهبي هم به فراخور امکانات و شرايط مخصوص به خود بين اين دو تاريخ معتبر که از روايات صحيحه استفاده مي شود؛ عده اي روزهاي ابتدايي نزديک به شهادت اول را مثلاً پنج روز يا ۱۰ روز را به برگزاري مجالس وعظ و عزاداري مي پردازند و عده اي هم با توجه به شرايط خاص خود ترجيح مي دهند روزهاي فاطميه دوم را انتخاب کنند و برخي هم به زنده نگهداشتن هر دو روز مي پردازند.

پس کساني که به زنده نگهداشتن ايام فاطميه اول و دوم مي پردازند چنين دغدغه اي ندارند که مثلاً ۲۰ روز براي حضرت عزاداري کنند يا کمتر يا بيشتر، بلکه هدف از تشکيل چنين مجالسي فهم و نشر فرهنگ فاطمي مي باشد که اين موضوع اختصاص به ايام فاطميه اول يا دوم ندارد و ما بايد به اميد روزهايي تلاش کنيم که همه ايام ما «علوي»، «فاطمي»، «حسيني» شوند.

از آنجايي که مبناي عمل مسلمانان بر اساس معارف و دستورات قرآن و پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و جانشينان او از خاندانش مي باشد، بنابراين قول، عمل و تقرير پيامبر و اهل بيت عليهم السلام، دليل شرعي در اثبات جواز يک عمل مي باشد. به عبارت ديگر يکي از راههاي اثبات جواز عمل به يک کار مي تواند عمل کردن يکي از معصومين عليهم السلام به آن باشد زيرا در منابع اسلامي عمل کردن به سيره و روش معصوم که از جانب خداوند منصوب شده است حجيت دارد. به طوري که در مورد پيامبر گرامي اسلام در قرآن آمده که ايشان اسوه حسنه، براي بشريت هستند و لذا تمسک به سيره ايشان و جانشينانش روش حسن مي باشد.

در کتاب رياحين الشريعه در مورد سيره حضرت امام باقر عليه السلام آمده که هرگاه تب بر حضرت غلبه مي کرد، آب سرد بر خود مي ريخت، و با صداي بلند به طوري که هرکس در خانه بود، صداي آن حضرت را مي‌شنيد، مي فرمود: يا فاطمه بنت محمد صلي الله عليه و آله.

احمد جهانبخش بازدید : 542 سه شنبه 27 اسفند 1392 نظرات (0)

صلوات حضرت فاطمه این گونه نقل شده است: "اللهم صل علی فاطمة وأبیها وبعلها وبنیها والسرّ المستودع فیها بعدد ما أحاط به علمک."("صحیفه الزهرا"، جواد قیومی اصفهانی، ص304)

احمد جهانبخش بازدید : 327 یکشنبه 10 شهریور 1392 نظرات (0)

 شهادت حضرت امام جعفر صادق (ع)

 تسلیت می گویم


شیعیان، هنگام حزن صادق است


 

 

 

جان عالــــم فـــــدای قبــری که

غیر خورشید سایه‌بانش نیست

نه ضــریحی نه سقف آینــــه‌ای

بر سرش، غیر آسمانش نیست

امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرمایند:

ایمان برتر از اسلام و یقین برتر از ایمان است و چیزی گرامی‌تر (کمیاب‌تر) از یقین نیست.

اصول کافی، ج 3، ص 68

بقیع بار دگر محزون است و عالم نیز برای صادق آل محمد (صل‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) به سوگ نشسته است. نامش جعفر است و لقبش صادق، که به صدقش ملائک گواه بودند. حضرت امام جعفر صادق (ع) از برترین بندگان خدا و نمونه بارز زهد و پارسایی به شمار می‌آمدند. گذر روزگار برای ایشان از سه حال خارج نبود: یا روزه داشتند، یا نماز می‌خواندند و یا ذکر می‌گفتند.

از فضل و دانش این امام همام و از شاگردان بی شمار ایشان نیز بسیار گفته‌اند و همچنان نیز همگان از کمالات این خورشید درخشان امامت و ولایت بهره می‌برند. در اینجا هم یك نکته اخلاقی کوتاه را از امام صادق (ع) با یکدیگر مرور می‌کنیم.

مرحوم قطب‌الدین راوندی روایت کرده است:

روزی از امام جعفر صادق علیه‌السلام سۆال کردند: روزگار خود را چگونه سپری می‌فرمایید؟

حضرت در جواب فرموند: عمر خویش را بر چهار پایه و رکن اساسی سپری می‌نمایم:

می‌دانم آنچه که روزی برای من مقدّر شده است، به من خواهد رسید و نصیب دیگری نمی‌گردد.

می‌دانم دارای وظائف و مسئولیت‌هایی هستم، که غیر از خودم کسی توان انجام آن‌ها را ندارد.

می‌دانم مرا مرگ در می‌یابد و ناگهان بدون خبر قبلی مرا می‌رباید؛ پس باید هر لحظه آماده مرگ باشم.

و می‌دانم خدای متعال بر تمام امور و حالات من آگاه و شاهد است و باید مواظب اعمال و حرکات خود باشم. ( 1- مستدرک الوسائل، ج 12، ص 172، ح 15)

 

احمد جهانبخش بازدید : 329 جمعه 08 شهریور 1392 نظرات (0)
دیوار مسجد کوفه خراب شد و این از نشانه های ظهور است همزمان با سالروزضربت ‌خوردن امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب علیه السلام، یعنی 19 رمضان سال 1434 قمری مقارن با 6 مرداد 1392 شمسی، دیوار مسجد کوفه از سمت باب الحجة ترکبرداشت. به گفته شاهدان عینی این اتفاق با صدای مهیب و رعب‌انگیزی همراه بوده است. بسیاری از سایت‌های عربیاز این اتفاق به عنوان یکی از نشانه‌های غیرقطعی ظهور نام می‌برند؛ چرا کهدر روایتی از امام حسین علیه السلام آمده است: «عن محمد بن سنان، عن الحسين بن المختار، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: إذا هدم حائط مسجد الكوفة مما يلي دار عبد الله بن مسعود، فعند ذلك زوالملك القوم، وعند زواله خروج القائم عليه السلام» چون دیوار مسجد کوفه در قسمت خانه عبدالله بن مسعود ویران شود، در آن هنگام حکومت قوم به فرجام می‌رسد و قائم علیه السلام ظهور می‌نماید ... مراجع حدیث: 1- الارشاد الشیخ المفید، ج 2 ص 375 2- النعمانی، ص 276-277 ب 14 ح 57 - حدثنا عبد الواحد بن عبد الله بن يونس قال: حدثنا محمد بن جعفر القرشي قال: حدثني محمد بن الحسين بن أبي الخطاب قال: حدثنا محمد بن سنان، عن الحسين بن المختار، عن خالد القلانسي، عن أبي عبد الله عليه السلام أنه قال:- 3- عقدالدرر، ص 51 ف 1 4- الغیبه الشیخ الطوسی، ص 446 ف 7 ح 442 5- بحارالانوار علامه المجلسی، ج 52 ص 210 ب 25 ح 51 6- معجم الاحادیث المهدیع الشیخ الکورانی، ج 3 ص 481 7- کشف الغمه ابن ابی الفتح الریلی، ج 3 ص 259 8- العدد القویه، ص 77 - قد ظهر من العلامات عدة كثيرة، مثل خراب حائط مسجد الكوفة وقتل أهل مصر أميرهم، ... منبع خبر: 1- خبرگزاری فارس
احمد جهانبخش بازدید : 325 یکشنبه 03 شهریور 1392 نظرات (0)

لعن نمودن؛ نمود برائت!

نفرین، لعن

از جمله فروع اعتقادات مسأله ی تولیّ و تبریّ است. بدین معنی که مسلمان حقیقی باید دوستدار و ولایت پذیر اولیای الهی و دشمن و برائت جوینده از دشمنان الهی باشد.


در همین راستا "لعن" یکی از نمودهای نمایش این اعتقاد در انسان است که نسبت به دشمنان الهی با لعن و نفرین ایشان اعتقاد مستحکم خویش را نشان می دهد. براساس آیات قرآن لعن امری پذیرفته شده است و اساسا این آموزه برگرفته از قرآن کریم است که در ادعیه شیعه نیز ظهور و بروز یافته است که از جمله مشهورترین آنها زیارت عاشوراست که لعن دشمنان خدا و دشمنان اولیای الهی را بصورت جدی مد نظر قرار می دهد. این نوشتار می کوشد براساس مستندات قرآنی، ریشه ی این اعتقاد شیعی را نشان دهد.لطفا به ادامه مطلب بروید

 

احمد جهانبخش بازدید : 409 پنجشنبه 31 مرداد 1392 نظرات (0)

 

 

حمزه، شیر خدا و رسول

حمزه

حمزة بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف عموی پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه واله و امیرمومنان علی علیه السلام است. کنیه اش «ابویعلی» و حدود دو یا چهار سال از رسول خدا صلی الله علیه واله بزرگتر بود.

 

یار غیور رسول

بنا بر قول صحیح تر، اسلام آوردن حمزة بن عبدالمطلب در سال سوم یا چهارم بعثت بوده است. حمزه نزد پیامبر صلی الله علیه واله آمد و اظهار داشت: پسر برادرم آیا آنچه می گویی حق است؟ پیامبر صلی الله علیه واله سوره ای از قرآن بر او خواند تا کاملاً روشن شد. پیامبر صلی الله علیه واله از ایمان آوردن حمزه خوشحال شد. مسلمان شدن حمزه بر شوکت و عظمت پیامبر صلی الله علیه واله و مسلمانان افزود، زیرا به خاطر او کمتر می توانستند به حضرتش اذیت و آزاری برسانند. او پس از حضرت ابوطالب یگانه حامی و پشتیبان رسول خدا صلی الله علیه واله بود. به همین جهت از طرف پروردگار لقب « اسدالله و اسد رسوله » یعنی شیر خدا و رسولش، به او عطا شد. در این باره رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: «جائنی جبرئیل و اخبرنی بان حمزة مکتوب فی اهل السماوات السبع اسدالله و رسوله» (1)؛ جبرئیل نزد من آمد و به من خبر داد که حمزه بین اهالی آسمان های هفت گانه شیر خدا و رسول خدا نوشته شده است.

 

اولین مدافع حق

امام زین العابدین علیه السلام فرمودند: «لم یدخل الجنة حمیّة غیر حمیّة حمزة بن عبدالمطلب (و ذلک حین غضباً للنبی صلی الله علیه واله فی حدیث السلا الذی القی علی النبی) (2)؛ هیچ غیرتی وارد بهشت نمی شود جز غیرت حمزة بن عبدالمطلب و آن زمانی بود که شکم گوسفند بر روی سر پیامبر صلی الله علیه واله انداختند و او به خاطر پسر برادر خود خشمگین شد.

مسلمانان در روز جنگ احد چنان مردانه جنگیدند که مشرکان مکه مجبور به فرار شدند. کفار بیش از همه از امیرمومنان علیه السلام و حمزه ناراحت بودند، زیرا با آنکه حمزه در روز احد روزه دار بود، متجاوز از سی نفر را کشت

حمزه همواره از پیشقدمان و در صف اول مدافعان پیامبر اسلام صلی الله علیه واله قرار داشته است، چنان که در ماجرای اهانت ابوجهل به رسول خدا صلی الله علیه واله، واکنشی بسیار جوانمردانه از خود نشان داد که در تاریخ مشهور است.(3) همچنین در بیعت عقبه که جمعیت قریش با شمشیر به خانه عبدالمطلب که محل اجتماع مسلمانان بود هجوم آوردند، حمزه به همراه امیرمومنان علی علیه السلام، با شمشیر کشیده جلوی جمعیت ایستاده و قسم یاد کرد: به خدا هر که قدم به این گردنه بگذارد او را با شمشیر قطعه قطعه می کنم. مردم که چنین دیدند عقب نشینی کرده و برگشتند.(4)

اولین سریه (5) سپاه اسلام نیز با سرپرستی حمزه بوده است.(6) همچنین در سال اول هجری در حالی که بیش از هفت ماه از هجرت رسول خدا صلی الله علیه واله نگذشته بود، آن حضرت حمزه عموی خود را همراه با سی نفر سواره از مهاجرین با پرچمی سفید مأمور حمله به کاروان اقتصادی قریش کرد.(7)

در غزوه ابواء که اولین غزوه ای بود که رسول خدا صلی الله علیه واله در آن شرکت می کرد، پرچم سفید اسلام در دست حمزه قرار داشت.(8) همچنین نقل شده است در غزوه عشیره یا ذوالعشیرة که 16 ماه بعد از هجرت رسول خدا صلی الله علیه واله به مدینه واقع شد؛ پرچم سفید آن به دست حمزه بود.(9)

در جنگ بدر هم پس از شروع جنگ، فرزندان عبدالمطلب که حمزه از آنان بود پیشقدم شدند. نقل شده است آیه شریفه « هَاذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُواْ فىِ رَبهِِّمْ  فَالَّذِینَ كَفَرُواْ قُطِّعَتْ لهَُمْ ثِیَابٌ مِّن نَّارٍ یُصَبُّ مِن فَوْقِ رُءُوسِهِمُ الحَْمِیم‏»(10) ؛ در شأن 6 نفری از مومنین و کفار که روز بدر با هم جنگیدند نازل شده است که آن شش نفر عبارتند از: حمزة بن عبدالمطلب که عتبة بن ربیعة را کشت و امام علی علیه السلام که ولید بن عتبة را کشت و عبیدة بن الحارث که با شبیة بن ربیعة به جنگ پرداخت.(11)

 

شیر بیشه جهاد

مسلمانان در روز جنگ احد چنان مردانه جنگیدند که مشرکان مکه مجبور به فرار شدند. کفار بیش از همه از امیرمومنان علیه السلام و حمزه ناراحت بودند، زیرا با آنکه حمزه در روز احد روزه دار بود، متجاوز از سی نفر را کشت. از این رو هند به وحشی که از بردگان جبیر بن مطعم بود پیشنهاد کرد که اگر محمد، یا علی و یا حمزه را بکشی هر چه بخواهی انجام می شود و حاجتت را برآورده می کنم.

وحشى در پاسخ هند گفت: اما محمد که مرا به وى دسترسى نیست و یارانش حلقه وار او را احاطه مى ‏کنند، على هم پیوسته در حال کارزار اطراف خود را به دقت مى ‏نگرد و بدو نیز دسترسى ندارم و اما حمزه را شاید بتوانم به قتل رسانم، زیرا وقتى به غضب مى ‏آید پیش پاى خود را نمى ‏بیند .

حضرت حمزه

وحشی می گوید: دیدم حمزه، جمعیت را مانند گله می راند و به هر سو رو می کند مردان جنگی از جلوی روی او فرار می کنند و هر که با او مصاف می دهد کشته می شود. در صدد بودم تا وقتی که نزدیک من رسید، حربه پرّان خود را به حرکت در آورده و به طرف او پرتاب نمودم، و حمزه به زمین افتاد، مدتی درنگ نمودم تا وقتی که جان داد. بالای سر او رفتم، شکمش را پاره نموده و جگرش را بیرون آوردم و برای هند بردم؛ هند جگر حمزه را به دندان گرفت تا بجود ولی در دهن او مانند سنگ سخت شد و نتوانست بخورد. (از اینجا هند به «آکلة الاکباد» یعنی جگرخوار معروف گردید.) موقعی که ابوسفیان بر کشته حمزه عبور کرد سر نیزه خود را در گوشه دهان حمزه فرو کرد و گفت: ای عاق بچش! حلیس که همراه ابوسفیان بود این عمل او را خیلی زشت و جاهلانه دید، صدا زد: فرزندان کنانه! ابوسفیان خود را رئیس قریش می داند ولی ببینید با پسرعموی خود چه می کند؛ ابوسفیان شرمنده شد و گفت لغزشی بود، خواهش می کنم به کسی اظهار مکن.(12)

در امالی شیخ طوسی آمده استکه در روز احد صدای هاتفی شنیده شد:

لاسیف الا ذوالفقار                        و لافتی الا علی

              فاذا ندبتم هالکاً                           فابکوا الوفی اخا الوفی (13)

«شمشیری جز ذوالفقار، و جوانمردی جز علی نیست، هرگاه خواستید بر کشته ای گریه کنید، بر وفادار و برادر وفادر (حمزه برادر ابوطالب) گریه کنید».

 

سالار شهیدان صدر اسلام

پس از آنکه آتش جنگ فرو نشست و لشکر مشرکین به طرف مکه فرار کردند پیامبر صلی الله علیه واله حال یک یک از یارانش را می پرسید تا آنکه فرمود: از عمویم حمزه چه خبر دارید؟ حارث بن صمه گفت: محل کشته شدن او را می دانم، فرمود: برو و از او خبری برای من بیاور؛ حارث کنار کشته حمزه آمد، ولی وقتی که دید او را مثله (تکه تکه) کرده اند نتوانست برگردد و گزارش دهد.

پیامبر صلی الله علیه واله که دید برگشتن حارث طولانی شد به علی بن ابی طالب علیه السلام دستور داد برو ببین حال عمویت چگونه است. امام علی علیه السلام نیز وقتی دید نمی تواند به پیامبر صلی الله علیه واله احوال حمزه را بیان کند او هم برنگشت.

مسلمان شدن حمزه بر شوکت و عظمت پیامبر صلی الله علیه واله و مسلمانان افزود، زیرا به خاطر او کمتر می توانستند به حضرتش اذیت و آزاری برسانند. او پس از حضرت ابوطالب یگانه حامی و پشتیبان رسول خدا صلی الله علیه واله بود. به همین جهت از طرف پروردگار لقب « اسدالله و اسد رسوله » یعنی شیر خدا و رسولش، به او عطا شد

به ناچار پیامبر صلی الله علیه واله خود به قلتگاه حمزه آمد، همین که مشاهده کرد که شکم حمزه را دریده و جگرش را بیرون آورده و گوش و دماغ او را بریده اند گریان شد و فرمود: بزرگتر از این مصیبت نخواهم دید، و هرگز در جایی درنگ نکرده ام که از اینجا بر من سخت تر گذاشته باشد، خدا تو را رحمت کند که همواره در کارهای خیر کوشا بودی، و به صله رحم علاقه داشتی،... آنقدر گریست تا از حال رفت، آنگاه عبایی که بر تن داشت بیرون آورد و بر بدن حمزه پوشانید.(14)

پیامبر صلی الله علیه واله بعد از شهادت حمزه در جنگ احد فرمودند: « افضل الشهداء حمزة بن عبدالمطلب؛ برترین شهدا، حمزه است».(15)

امیرالمومنین علیه السلام بعدها در نامه ای به معاویه نوشت: عده زیادی از مهاجرین در راه خدا شهید شدند... تا زمانی که شهید ما حمزه کشته شد گفتند «سیدالشهداء» و رسول خدا صلی الله علیه واله او را با هفتاد تکبیر در نماز بر جنازه اش وی را امتیاز داد... سپس فرمود: منا اسدالله و منکم اسدالاحلاف؛ شیرخدا از ماست و شیر قسم خوردن (بر ضد رسول خدا) (16) از شماست.(17)

رسول خدا صلی الله علیه واله همواره به زیارت قبر حمزه می رفت و دستور می فرمود که دیگران هم به زیارتش بروند، و همچنین فاطمه زهرا علیهاالسلام هر شنبه صبح به زیارت قبر حمزه می رفت و او را زیارت می کرد.(18)

 

پی نوشت:

1) المستدرک، حاکم نیشابوری 3: 194؛ مجمع الزوائد، هیثمی 9: 268؛ معجم الکبیر، طبرانی 3: 149؛ کشف الخفاء، عجلونی 2: 344؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید 15: 17 و السیرة الحلبیة، حلبی 2: 534.

2) اصول کافی، کلینی 2: 308؛ تفسیر نورالثقلین، حویزی 5: 72 و وسایل الشیعه، حر عاملی 15: 372.

3) السیرة النبویة، ابن هشام 1: 188؛ المستدرک، حاکم نیشابوری 3:192؛ ذخائر العقبی، طبری: 173؛ سبل الهدی و الرشاد، صالحی دمشقی 2: 332؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر 2: 83؛ اسدالغابة، ابن اثیر 1: 528؛ البدایة و النهایة، ابن اکثیر 3: 33؛ اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی: 48 و اعیان الشیعة، امین عاملی 6: 243.

4) تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی 1: 273؛ اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی 1: 144؛ تفسیر صافی، فیض کاشانی 2: 294 و حلیة الابرار، علامه بحرانی 1: 94.

5) سربه آن است که شخص پیغمبر صلی الله علیه واله همراه لشکر نباشد، و اگر پیامبر صلی الله علیه واله باشد آن را غزوه می نامند.

6) تاریخ خلیفه، خلیفة بن خیاط: 34؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر 1: 42؛ الدرر، ابن عبدالبر: 96 ؛ ذخائر العقبی، طبری: 176؛ مناقب آل ابیطالب، ابن شهر آشوب 1: 161؛ البدایة و النهایة، ابن کثیر 3: 300؛ اسدالغابة، ابن اثیر 472 و مستدرکات علم رجال الحدیث، نمازی: 200.

7) تاریخ خلیفه، خلیفة بن خیاط: 34؛ الطبقات الکبری، ابن سعد 2: 6 و 51 ؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر 1: 43؛ المستدرک، حاکم نیشابوری 3: 187؛ ذخائر العقبی، طبری: 176؛ اسدالغابة، ابن اثیر 2: 47؛ امتاع الاسماع، مقریزی 1: 71؛ الاعلام، زرکلی 2: 278 و اعیان الشیعة، امین عاملی 6: 244.

8) البدایة و النهایة، ابن کثیر 3: 299.

9) اعیان الشیعة، امین عاملی 1: 246.

10) حج: 19.

11) صحیح بخاری، بخاری 5:7 (باب المغازی، باب قصه غزوه بدر)، 5 :242 (تفسیر القرآن)؛ صحیح مسلم، مسلم نیشابوری 8: 246 ؛ شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی 1: 262؛ ذخائرالعقبی، طبری : 89 ؛ مناقب آل ابیطالب، ابن شهر آشوب 3: 7 ؛ تفسیر جوامع الجامع، طبرسی 2 : 4-522.

12) تاریخ الطبری، طبری 2 : 206 ؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر 2 : 160 ؛ البدایة و النهایة، ابن کثیر 4 : 43 ؛ مناقب آل ابیطالب، ابن شهر آشوب 1 : 167 ؛ اعیان الشیعة، امین عاملی 1 : 258.

13) الامالی، شیخ طوسی : 143 ؛ بشارة المصطفی، الطبری : 433 ؛ مناقب آل ابیطالب، ابن شهر آشوب 2 : 316.

14) مجمع الزوائد، هیثمی 6 : 119.

15) احکام القرآن، جصاص 1 : 85 ؛ تفسیر ثعلبی، ثعلبی 2 : 125 ؛ تفسیر سمعانی، سمعانی 4 : 233 ؛ مجمع الزوائد، هیثمی 9 : 368.

16) منظور ابوسفیان است که قبیله ها را جمع و برای جنگیدن با رسول خدا صلی الله علیه واله هم قسم کرد.

 17) شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید 3 : 32 و 15 : 182 ؛ الاحتجاج، طبرسی 1 : 261.

18) من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق 1 : 180 ؛ تهذیب الاحکام، شیخ طوسی 1 : 465 ؛ المعتبر، محقق حلی 1 : 340.

 

احمد جهانبخش بازدید : 316 دوشنبه 28 مرداد 1392 نظرات (0)
دوست داری دعایت مستجاب شود؟! عَنْ رَسُولِ اللّهِ صلي الله عليه و آله: مَنْ اَرادَ اَنْ تُسْتَجابَ دَعْوَتُهُ وَاَنْ تَكْشِفَ كُرْبَتُهُ فَلْيُفَرِّجْ عَنْ مُعْسِرٍ. از پيامبر صلي الله عليه و آله نقل شده كه فرمود: كسى كه مايل است خداوند دعايش را مستجاب نمايد، و غم و اندوهش را بزدايد، پس بايد تلاش كندغم و اندوه انسانى را كه در مضيقه است، برطرف نمايد. ميزان الحكمة، ج 8، ص 126 . ارسال براي دوستان سه نشانه بیماری ریا قـالَ اميرُالمؤمنين عليه ‏السلام: ثَلاثُ عَلاماتٍ لِلْمُرائى: يَنْشِطُ اِذا رَأىَ النّاسَ وَ يَكْسِلُ اِذا كانَ وَحْدَهُ وَ يُحِبُّ اَنْ يُحْمَدَ فِى جَميعِ اُمُورِهِ. على عليه ‏السلام فرمود: رياكار را سه نشانه است: هرگاه مردم را ببيند، با نشاط و تحرّك مى‏شود، هرگاه تنهاست، سست و بى‏حال است، و دوست دارد در همه كارهايش او را تعريف كنند. وافى، ج 5، ص 856 ارسال براي دوستان 5خصلتی که به انسان ارزش می دهد امام صادق عليه‏ السلام: خَمسُ خِصالٍ مَن لَم تَكُن فيهِ خَصلَةٌ مِنها فَلَيسَ فيهِ كَثيرُ مُستَمتِعٍ، أوَّلُهَا، الوَفاءُ، وَالثّانِيَةُ، التَّدبيرُ، وَالثّالِثَةُ، الحَياءُ، وَالرّابِعَةُ، حُسنُ الخُلُقِ، وَالخامِسَةُ ـ وهِيَ تَجمَعُ هذِهِ الخصِالَ ـ، الحُرِّيَّةُ. پنج خصلت است كه هر كس يكى از آنها در او نباشد، چندان قابل بهره‏ مندى نيست: نخست، وفادارى؛ دوم، عاقبت انديشى؛ سوم، حيا؛ چهارم، خوش‏خُلقى؛ پنجم، آزادگى؛ و اين [ آخَرى ]، جامع همه اين پنج صفت است. خصال، ص 284 ، ح 33 ارسال براي دوستان یک عامل مؤثر برای افزایش عمر يیامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله: اَكْثِرْ مِنْ الطَّهورِ يَزِدِ اللّه‏ُ فى عُمُرِكَ. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: زياد وضو بگير تا خداوند، عمرت را زياد كند. امالى مفيد، ص 60، ح 5 / حكمت‏ نامه پيامبر اعظم، ج 6، ص 224 ارسال براي دوستان 8 ملاک پذیرش اعمال ! عَنْ اَبى عَبْدِاللّه‏ِ عليه ‏السلام اَنَّهُ قالَ: اَلا اُخْبِرُكُمْ بِما لايَقْبَلُ اللّه‏ُ عَزَّوَجَلَّ مِنَ الْعِبادِ عَمَلاً اِلاّ بِهِ؟ فَقُلْتُ: بَلى، فَقالَ: شَهادَةُ اَنْ لااِلهَ اِلاَّ اللّه‏ُ وَاَنَّ مُحَمَّدا عَبْدُهُ (وَرَسُولُهُ) وَالاِْقْرارُ بِما اَمَراللّه‏، وَ الْوِلايَةُ لَنا، وَ الْبَرآئةُ مِنْ اَعْدآئِنا، وَالتَّسْليمُ لَهُمْ والْوَرَعُ وَالاِجتِهادُ وَ الطُمَأْنينَةُ وَ انْتِظارُ الْقآئِمِ عليه ‏السلام. امام صادق عليه ‏السلام به راوى فرمود: آيا ملاك قبولى اعمال بندگان را به شما خبر دهم؟ راوى گفت: بله، امام فرمود: ملاك قبولى اعمال عبارتند از: 1. شهادت اين كه معبودى بجز خدا نيست و حضرت محمّد صلي الله عليه و آلهبنده و رسول اوست. 2. اقرار و اعتراف به دستور الهى. 3. ولايت اهل‏بيت عليه ‏السلام. 4. برائت از دشمنان اهل‏بيت عليه ‏السلام. 5. تسليم در مقابل اهل بيت. 6. تقوى 7. كوشش در راه خدا و آرامش. 8. انتظار حضرت مهدى قائم عليه ‏السلام. كتاب الغيبة، نعمانى، ص 200 . ارسال براي دوستان بدترین مردم کیست ؟! الإمام عليّ عليه السلام : شَرُّ النّاسِ مَنْ يَتـَّقيهِ النّاسُ مَخافَةَ شَرِّهِ. امام عـلى عليه ‏السلام فرمود: بدترين مردم كسى است كه مردم، به خاطر ترس از شرارت و بدى او، پرهيز و احترامش كنند. غررالحكم ج4 ص178 ارسال براي دوستان انسان خوشبخت کیست؟! امام صادق علیه السلام : السَّعيدُ مَن وَجَدَ في نفسِهِ خَلوَةً يَشغَلُ بها؛ امام صادق علیه السلام فرمود : خوشبخت، كسى است كه براى نفس خود خلوت و فراغتى يابد و به كار اصلاح آن پردازد. بحار الأنوار: ج78، ص203، ح35 ارسال براي دوستان می خواهید روز قیامت فقیه مبعوث شوید؟ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: مَنْ حَفِظَ مِنْ أَحَادِيثِنَا أَرْبَعِينَ حَدِيثاً بَعَثَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَالِماً فَقِيها. امام صادق علیه السلام: هر كه چهل حديث از احاديث ما را حفظ كند خدا او را روز قيامت عالم و فقيه مبعوث كند. كافي، ج‏1 ، ص48 ارسال براي دوستان با ماه رمضان چگونه خداحافظی کنیم؟! وداع امام سجاد علیه السلام با ماه رمضان : السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا شَهْرَ اللَّهِ الْأَكْبَرَ، وَ يَا عِيدَ أَوْلِيَائِهِ. السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَكْرَمَ مَصْحُوبٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ، وَ يَا خَيْرَ شَهْرٍ فِي الْأَيَّامِ وَ السَّاعَاتِ. السَّلَامُ عَلَيْكَ مِنْ شَهْرٍ قَرُبَتْ فِيهِ الْآمَالُ، وَ نُشِرَتْ فِيهِ الْأَعْمَالُ. السَّلَامُ عَلَيْكَ مِنْ قَرِينٍ جَلَّ قَدْرُهُ مَوْجُوداً، وَ أَفْجَعَ فَقْدُهُ مَفْقُوداً. رود بر تو اى بزرگترين ماه خدا، و اى عيد دوستان خدا. درود بر تو اى گراميترين وقتهائى كه (با ما) مصاحب و يار بودى، و اى بهترين ماه در روزها و ساعتها. درود بر تو ماهى كه آرزوها در آن نزديك است و كردار (شايسته) در آن پراكنده (فراوان) است‏. درود بر تو ای همنشینی که چون پدید آید، احترامش بزرگ است و چون ناپدید شود فقدانش دردناک باشد. فرازهایی از دعای 45 صحیفه سجادیه علیه السلام ارسال براي دوستان روزه چه فوایدی دارد؟ رسول الله صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم : إنَّ اللّه‏َ عز و جل أوحى إلى نَبِيٍّ مِن أنبِياءِ بَني إسرائيلَ : أن أخبِر قَومَكَ أن لَيسَ عَبدٌ يَصومُ يَوماً ابتِغاءَ وَجهي ، إلاّ أصحَحتُ جِسمَهُ وأعظَمتُ أجرَهُ . پيامبر خدا صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم فرمود: خداوند به يكى از پيامبران بنى اسرائيل ، وحى كرد كه : «به طايفه‏ات خبر بده هيچ بنده‏اى ، يك روز براى خشنودى من روزه نمى‏گيرد ، مگر آن‏كه تن او را سالم مى‏دارم و او را پاداشى بزرگ مى‏دهم» . شُعب الإيمان ، جلد 3 ، صفحه 412 ، حديث 3923 عن أبي إسحاق الهمداني عن ، الفردوس ، جلد 1 ، صفحه 143 ، حديث 512 عن أبي الدرداء نحوه ، كنز العمّال
احمد جهانبخش بازدید : 674 دوشنبه 28 مرداد 1392 نظرات (1)

جهت مشاهده ویژه نامه شهادت عبداعظیم حسنی در موضوعات مقاله ودانشنامه و شعر و... ادامه مطلب نظر یادتون نره

احمد جهانبخش بازدید : 264 یکشنبه 27 مرداد 1392 نظرات (0)

نماز شب یکی از عبادت ها و نماز های پر فضیلتی است که قرآن مجیدوروایت های معصومین (ع) به خواندن آن بسیار سفارش کردند.نماز شب در دل شب وهنگام سحر و فرو نشستن غوغای زندگی مادی و نشاط خاصی به انسان میدهد که بی نظیر است.به همین دلیل دوستان خدا همیشه آخر شب را  برای راز و نیاز انتخاب می کنند

کیفیت نماز شب

نماز شب 11رکعت است .ابتدا هشت رکعت به صورت نماز دو رکعتی مانند صبح و با نیت نماز شب خوانده می شود.بعد دو رکعت به نیت نماز شفع و در پایان، یک رکعت نماز به نیت وتر خوانده میشود.

قنوت نماز  وتر

قنوت نماز وتر یکی از مستحبات پر فضیلت است: در قنوت ابتدا باید در حق چهل مومن دعا کرد مثلا بگوییم:اللهمَ اغفِر لِفُلان، که بجای فلان نام آن شخص را بگویید.بعد 70مرتبه  استغفر الله ربی و اتوب الیه وبعد هفت مرتبه هذا مقام العائذ بک من النار.......

 


[تصویر:  islamic-parstools-959.gif]

احمد جهانبخش بازدید : 208 یکشنبه 27 مرداد 1392 نظرات (0)

چرا پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ در جنگ بدر وقتي بر چاه‌هاي آب مسلط شد آن‌ها را پر كرد و مانع از آب خوردن کفار شدند؛در حالي كه حضرت علي ـ عليه السّلام ـ و امام حسين ـ عليه السّلام ـ به دشمنان خود آب دادند؟لطفا ادامه مطلب بروید...

احمد جهانبخش بازدید : 210 شنبه 26 مرداد 1392 نظرات (0)

 

 

۸۶ سال پیش وهابیت کوردل به بهانه‌های واهی، قبه و بارگاه ائمه اطهار(ع) در قبرستان بقیع را تخریب کرد؛ بارگاهی هشت ضلعی که حدود هشت قرن قدمت داشت و مزار امام حسن علیه السلام ، امام سجاد علیه السلام ، امام باقرعلیه السلام و امام صادق علیه السلام را در خود جای داده بود.

احمد جهانبخش بازدید : 286 چهارشنبه 23 مرداد 1392 نظرات (0)

فیلم مستند داستانی رسول ترک در سه فرمت + متن ماجرا + عکس



فیلم مستند داستانی رسول ترک
این فیلم در خصوص زندگی فردی لات و لاابالی است که به واسطه یک لحظه پشیمانی مورد عنایت حضرت اباعبدلله الحسین علیه السلام قرار گرفت و متحول شد...


دانلود فیلم مستند رسول ترک با کیفیت بالا wmv با حجم 200 مگابایت
دانلود فیلم مستند رسول ترک با کیفیت متوسط mp4 با حجم 102 مگابایت

کیفیت 3gp (ویژه موبایل) با حجم 24 مگا بایت را از پیوست دریافت بفرمایید.
راهنمایی : پس از دریافت هر سه فایل ، همه را سلکت کرده و با کلیک راست گزینه Extract Here را بزنید.

صوتی رسول ترک با مداحی حاج سعید حدادیان

فایل های پیوست شده فایل های پیوست شده
نوع فایل: rar Rasol Tork.part1.rar  , 9.00 مگابایت  ,  4956 مشاهدات
نوع فایل: rar Rasol Tork.part2.rar  , 9.00 مگابایت  ,  3698 مشاهدات
نوع فایل: rar Rasol Tork.part3.rar  , 4.83 مگابایت  ,  2921 مشاهدات
احمد جهانبخش بازدید : 270 سه شنبه 22 مرداد 1392 نظرات (0)

مستندشفاعت یا شکایت در هیئات مذهبی را ازطریق لینک زیر میتوانید دانلود کنید دیدنش ضرر نداره

شفاعت یا شکایت

نسخه تلفن همراه ( با کیفیت بالا ) با حجم ۴۰ مگابایت

دانلود نسخه رایانه       ( با کیفیت مناسب ) با حجم ۱۰۰ مگابایت

 دانلود نسخه نمایش خانگی ( باکیفیت عالی ) با حجم ۳۶۰ مگابایت  پارت ۱  پارت ۲   پارت ۳  پارت ۴

احمد جهانبخش بازدید : 223 پنجشنبه 17 مرداد 1392 نظرات (0)

آیت‌الله مکارم‌ میزان فطریه را اعلام کرد

 

آیت‌الله مکارم شیرازی، میزان زکات فطره امسال را بر اساس قوت غالب گندم یا برنج اعلام کرد.
به گزارش مرکز خبر حوزه، این مرجع تقلید درباره میزان فطریه امسال، گفت: اگر قوت غالب مومنین و روزه‌داران گندم باشد، می‌بایست به ازای هر نفر مبلغ ۳ هزار تومان معادل ۳ کیلو گندم به عنوان زکات فطره پرداخت نمایند؛ البته زکات فطره ساکنین تهران به دلیل شرایط اقتصادی این منطقه و گران‌تر بودن گندم، مبلغ ۳۵۰۰ تومان می‌باشد.

آیت‌الله مکارم شیرازی همچنین درباره میزان زکات فطره افرادی که قوت غالب آنان برنج است، یادآور شد: زکات فطره این دسته از مؤمنین و روزه‌داران، به ازای هر نفر مبلغ ۱۵هزار تومان معادل ۳ کیلو برنج متوسط می‌باشد.

احمد جهانبخش بازدید : 310 سه شنبه 15 مرداد 1392 نظرات (0)
نقش نگین انگشتر امام‌حسین (ع)

نقش نگین انگشتر امام‌حسین (ع)

نقش نگین انگشتر سیدالشهداء (ع) عبارت بود از « اِن اللهَ بالِغُ اَمْرِهِ » و به نقلی دو انگشتر داشت. برنگین یکی « لاإ لهَ إ لا الله ، عُدةٌ لِلِقأ الله » و بر دیگری «ان اللهَ بالِغُ اَمْرِهِ » بود. (سفینة البحار ، ج ۱، ص ۳۷۷) هر دو تعبیر، گویای روح شهادت طلب آن حضرت و مقام رضا و تسلیم او به دیدار خدا و پروردگار است .(فرهنگ عاشورا، صفحه ۴۵۰)

روایت است که در دست امام صادق (ع) انگشتر جدش حسین بن علی (ع) بود و برنگین آن نوشته بود: «لا اِلهَ إ لا الله عُدةٌ لِلِقأ الله» (امالی صدوق ، ص ۱۲۴) و این نیز که توحید، سرمایه لقای الهی است، نشان دهنده روح خداجویی و شهادت طلبی اوست.

احمد جهانبخش بازدید : 358 چهارشنبه 09 مرداد 1392 نظرات (0)

Amal.jpg اعمال شب بیست و سوم:

۱) خواندن سوره‌های مبارک عنکبوت، روم و دخان
۲) هزار مرتبه خواندن سوره‌ی قدر
۳) خواندن دعاهای جوشن‌کبیر، مکارم‌الاخلاق و افتتاح
۴) خواندن دعای فرج

"أَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنْ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ فِي هذِهِ السَّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَة وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلِيلاً وَعَيْناً حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِيها طَوِيلاً َ"
۱) غسل کردن که بهتر است مقارن غروب آفتاب غسل کرده و نماز عشا با غسل خوانده شود.
۲) خواندن ۲ رکعت نماز که در هر رکعت بعد از حمد، هفت مرتبه سوره‌ی توحید را خوانده و بعد از نماز هفتاد مرتبه گفته شود: اَستَغفُرِاللهَ وَ اَتوبُ اِلَیهِ.
۳) قرآن مجید را باز کرده و در مقابل خود گذاشته و دعای زیر را بخوانید و بعد از آن حاجت خود را از خدا بخواهید.
احمد جهانبخش بازدید : 341 چهارشنبه 09 مرداد 1392 نظرات (0)
ر

از جمله دعاهایی که در زمینه ثبات قدم در آخرت که نتایج اعمال دنیویه از طرف معصومین (ع) به ما هدیه داده شده دعایی که امیر المومنین (ع) برای زمان وضو گرفتن به ما یاد دادند:

 

امام صادق(ع) فرمود : روزی حضرت علی(ع) به فرزندش محمّد حنفیّه فرمود: ظرف آبی بیاور تا وضو بگیرم. او آب آورد و حضرت آب را بر دست مبارکشان ریخت و فرمود :

« بِسْمِ اللهِ وَ بِاللهِ وَ الْحَمْدُللهِ الَّذی جَعَلَ الْماءَ طَهُوراً وَ لَمْ یَجْعَلْهُ نَجِساً ؛

به نام خدا ویاری او[ شروع می کنم] و حمد مخصوص اوست؛ همو که آب را طاهر قرار داد و نجس قرارنداد.»

در هنگام مَضْمضه فرمود :

« اَللّهُمَّ لَقِّنی حَجَّتی یَوْمَ اَلْقاکَ وَ اَطْلِقْ لِسانی بِذِکْرِکَ وَ شُکْرِکَ ؛

پروردگارا ! روز قیامت در بیان دلیل و حجت ، مرا یاری کن و زبانم را به ذکر و شُکرت آزاد ساز.»

در وقت استنشاق فرمود :

« اَللّهُمَّ لا تُحَرِّمْ عَلَیَّ ریحَ الْجَنَّهِ وَاجْعَلْنی مِمَّنْ یَشُمُّ ریحَها وَ رَوْحَها وَ طیبَها ؛

خدایا بوی بهشت را بر من حرام مگردان و مرا از کسانی قرار ده که آن را استشمام می کنند و از راحتی و خوشی آن بهره می گیرند.»

در هنگام شستن صورت فرمود :

« اَللّهُمَّ بَیِّضْ وَجهی یَوْمَ تَسْوَدُّ فیهِ الْوُجُوهُ وَ لا تُسَوِّدْ وَجْهی یَوْمَ تَبْیَضُّ فیهِ الْوُجُوهُ ؛

خدایا ! روز قیامت که صورت ها سیاه میگردد، رو سفیدم گردان و مرا آن روز که چهره ها سفید و نورانی است، رو سیاه قرار مده.»

در وقت شستن دست راست فرمود :

« اَللّهُمَّ اَعْطِنی کِتابی بِیَمینی وَ الْخُلْدَ فِی الْجَنانِ بِیَساری وَ حاسِبْنی حِساباً یَسیراً ؛

پروردگارا ! کتاب و نامة اعمالم را در روز قیامت به دست راستم و جاودانگی در بهشت را در دست چپم قرار ده و محاسبة مرا سهل و آسان نما.»

در وقت شستن دست چپ فرمود :

« اَللّهُمَّ لا تَعْطِنی کِتابی بِیَساری وَ لا تَجْعَلْها مَغْلُولَةًً ً اِلی عُنُقی وَ اَعُوذُبِکَ مِنْ مُقَطَّعاتِ النِّیرانِ ؛
(اشاره به آیات ۱۹-۳۰ سوره مبارکة الحاقه ، و ۷
– ۱۰ سوره مبارکة انشقاق است ‌)
بارالها ! نامه اعمالم را در روز محشر به دست چپم مده و آن را به گردنم آویزان مکن و از آتش جهنّم به تو پناه می برم.»

در وقت مسح سر فرمود :

« اَللّهُمَّ غَشِّنی بِرَحْمَتِکَ وَ بَرَکاتِکَ وَ عَفْوِکَ ؛

خدایا ! رحمت و برکات و بخشایشت را بر من بگستران.»

در وقت مسح پاها فرمود:

« اَللْهُمَّ ثَبِّتْنی عَلَی الصِّراطِ یَوْمَ تَزِلُّّ فیهِ الاَقْدامُ وَاجْعَلْ سَعیی فیما یُرضیکُ عَنّی ؛

خدایا ! مرا بر پل صراط ثابت قدم بدار ، در آن روزی که قدم ها می لغزد ، و تلاش و کوششم را در آنچه باعث رضایت تو از من است، قرار ده .»

ثُمَّ رَفعَ رَأسَهُ فَنَظَرَ اِلی مُحَمَّدٍ ، فَقالَ :« یا مَحَمَّدُ مَنْ تَوَضّأ مِثْلُ وُضُوئی وَ قالَ مِثْلَ قَولی ، خَلَقَ الله تَبارکَ وَ تَعالی مِنْ کُلِّ قَطْرَة ٍ مَلِکاً یَقَدِّسُهُ وُ یُسَبِّحُهُ وَ یُکَبِّرُهُ ، فَیَکْتُبُ اللهُ ـ عَزَّوَجَلَّ ـ ثَوابَ ذلکَ لَهُ اِلی یَومِ الْقِیامَةِ ؛
(وسائل الشیعه ، ج ۱ ، ص ۲۸۲ و ۲۹۷ ؛ بحارالانوار ، ج ۷۷ ، ص ۳۱۹ ‌ )

بعد از اتمام وضو به فرزندش محمد حنفیّه نگاه کرد و فرمود : ای محمّد ! کسی که مثل وضوی من وضو بگیرد و آنچه گفتم بگوید ، خداوند سبحان از هر قطرة آب وضو فرشته ای خلق می کند تا او را تقدیس و تسبیح کند و بزرگ بشمارد و حق تعالی ثواب همة اینها را تا روز قیامت ، برایش ثبت می نماید.»

 

احمد جهانبخش بازدید : 290 چهارشنبه 09 مرداد 1392 نظرات (0)

قران به سر بگیر تا که حس کنی 
نیزه چقدر گریه برای حسین کرد


********

ما آب نخواستیم عموجان برگرد

بابا به خدا یار ندارد برگرد

********

شش ماه گناهی که ندارد ای تیر

بر حنجره اش بوشه زن وخوابش کن

********

گویند که در روز قیامت علمدار شفاعت زهراست

علم فاطمه دست قلم عباس است

********

یکسال را بخاطر یک ماه زنده ایم

دنیای ما بدون محرم نمی شود

********

اگرچه آب مهر مادرت بود
تورا با کام عطشان سربریدند

********

به ویلای شمالی خو گرفتیم
شهیدان جنوبی یادمان رفت
********

بنویسید بر ایوان نجف نام مرا

نشد از نام سگ کهف، کتاب آلوده

********

مامور قبض روح خدا، دور ما نگرد

ما کربلا ندیده به تو جان نمی دهیم

********

آهسته گويمت نكند بشنود رباب

گهواره را در حراجی بازار ديده اند

********

پیچیده شمیمت همه جا ای تَن بی سر

چون شیشه ی عطری که سرش گم شده باشد

********

ديدار ما قيامتيان، هيئتِ بهشت
اينجا برای سينه زدن، جايمان كم است

********

گفتند نیست از شب یلدا درازتر

پیداست اینکه؛ شام غریبان ندیده اند

********

كاخ همه شاهان جهان را كه بگردی

دربار كسی پنجره فولاد، ندارد

********

بـایـــد وســط هفــته بیــــایی آقــــــا

دیریست که جمعه های ما تعطیل است

********

سفر عشق از آن روز شروع شد که خدا

مهر یک "بی کفن" انداخت میان دل ما

********

هفت آسمان اوج غزل هم که رد کنی

قدت نمی رسد که علی را رصد کنی

********

نازنینـــا ما به نــاز تــو جوانـــی داده ای
م
دیگر اکنون با جوانان ناز کن، با ما چرا!؟

 

********

پيش من نام حسين را ببري ميبيني

مثل يك مادر غمديده بهم ميريزم

********

زحمت چه می کشی پیِ درمانِ ما طبیب؟!
مـا بِـــِه نمی شویم و تو بـــدنام مـی شوی!

********

دست من و تو نیست اگر نوکرش شدیم
خیلی حسین زحمت مارا کشیده است

*******

حیدر که مطلقا بدهی برکسی نداشت

از بعد قتلگاه بدهکار زینب است

 

********


احمد جهانبخش بازدید : 217 دوشنبه 07 مرداد 1392 نظرات (0)
متن ادبي : غروب عدالت ؛ آه زمين و گريه آسمان
 
 
 
متن ادبي : غروب عدالت ؛ آه زمين و گريه آسمان
آن شب ستاره‏ ها غمگنانه به كوفه مي ‏نگريستند و ماه از شرم، خود را با ابرها پوشانده بود. بغض آسمان كه باز شد، زمين به حال خود گريست. تنها نه امت ، يتيم شده بود، بلكه انسان سند افتخار و برگ برنده خود را در برابر ابليس گم كرده بود. از در و ديوارهاي كوفه ناله مي‌ باريد و وحشت سراسر آن را فرا گرفته بود.
كوفه سراسر سكوت است و خاك مرگ، روي شهر پاشيده‌اند. از آسمان غم مي‌بارد. نگراني در عمق زمان و لحظه‌ ها موج مي ‌زند. علي (ع) در بستر مرگ آرميده است. گوش‌ها كه نداي قُتِلَ اميرالمؤمنين را شنيدند، تن‌ها پاي ايستادن نداشتند. مردم گيج و مبهوت شدند و ناباورانه خبر را زمزمه مي‌كردند، همان مردمي كه بارها امير و امامشان، از بي‌وفايي و پيمان‌شكني و سست‌عهدي آنان شكايت كرده بود، همان مردمي كه درباره‌شان فرموده بود: «اي گروهي كه جسمتان اينجا حضور دارد، اما عقل و خرد شما پنهان گشته است. اي گروهي كه فرمان‌روايانتان گرفتار شمايند، من كه امير و فرمانده شما هستم، خدا را اطاعت مي‌كنم، در حالي كه شما از من فرمان نمي‌بريد و معاويه كه فرمان‌رواي اهل شام است، خدا را نافرماني مي‌كند، اما مردم شام از او فرمان مي‌برند. به خدا سوگند كه دوست دارم معاويه، درباره شما مردم بي‌وفا و نافرمان، با من معامله كند. از من سكه نقره بستاند و به من دينار طلا بدهد. ده نفر از شما را بگيرد و يك نفر از شاميان را بدهد».1
آري، همان مردم اينك سخت اندوهگين و افسرده‌اند و مي‌دانند كه روزهاي سياهي پيش رو خواهند داشت.
راستي، مگر علي(ع) چه كرد و چه گفت كه مستحق شمشير زهرآگين شد؟ پاسخ به اين سؤال را بايد در آن همه فضايل و مناقبي جست كه رسول خدا، گاه و بي‏گاه، در سفر و حضر و به مناسبت مختلف درباره علي(ع) فرموده بود: «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي اِنْ هُوَ اِلاَّ وَحْيٌ يُوحي‏».
1. نهج‌البلاغه، خطبه 96.

آواي رستگاري
آه، ‌اي سرور من! مولاي من، علي(ع)! ضربت فقدانت، هماره بر گرده زمان و فرق انسان فرود مي‌آيد. شهادت براي تو سعادت بود و براي دشمنانت جهالت؛ چرا كه سرنوشت جاهلان را با رنج و تاريكي قرين كرد.
سرور من! علي جان! از روزي كه شمشير، فرقت را شكافت، سال‌ها و سال‌ها مي‌گذرد. با اين همه، حتي يكي از حروف نام بزرگت ناپديد نگشته و تو هر روز، زنده‌تر شده‌اي و اثرگذارتر در زمان و بر انساني. دشمنانت هنوز از نام تو هراس دارند.
مولاي من! آن‌گاه كه عزم سفر كردي، در ميانه وداع، نوري از ايمانت جاري شد و از دو لبت فرو غلتيد و به چشمه خورشيد رسيد. آري، تاريخ درست شنيده بود، آواي رستگاريت را كه «فُزتُ وَ رَبِ الكعبه».

دنيا بداند ! اينها افسانه نيست

دنيا بداند! فرمان‌روايي بود كه نان سير نمي‌خورد؛ زيرا در كشور او كساني بودند كه با شكم سير نمي‌خوابيدند. جامه نرم نمي‌پوشيد؛ چرا كه در جامعه او كساني بودند كه لباس خشن مي‌پوشيدند. نقدينه‌اي نمي‌اندوخت، چون ميان مردمش فقيراني بودند.
دنيا بداند! سردار و اميري بود كه بر همگان فرمان مي‌راند، ولي به دست خود آسياب مي‌چرخاند و نان درست مي‌كرد. كفش خود را به دست خود وصله مي‌زد.
دنيا بداند! رزمنده دلاور و شجاعي بود كه در ميدان جنگ نيز با دشمنان خود مهرورزي مي‌كرد و به يارانش سفارش مي‌كرد كه شروع به جنگ نكنند و اگر شكستشان دادند، تسليم‌شدگان را نكشند و فراريان را تعقيب نكنند و زخمي‌شدگان را ياري كنند و زنان را آزار نرسانند. آن‌گاه كه در ميداني از ميدان‌هاي نبرد، آب را به روي او و يارانش بستند و به او پيام دادند كه آب را تا مرگ او به روي او خواهند بست، ديري نپاييد كه او بر آنان حمله برد و بر آب مسلط شد. سپس از همان دشمنان براي آشاميدن آب دعوت كرد و به ياران خود فرمود: «پاداش مجاهد شهيد در راه خدا، بيشتر از كسي نيست كه قدرت يابد و عفو كند. شايد كسي كه عفو مي‌كند و مي‌بخشد، تا مرتبه فرشتگان بالا رود».
دنيا بداند! حاكمي بود كه به ناحق در عبادتگاه با ضربت شمشيري زهرآگين در بستر مرگ افتاده بود و قاتل به اسارت او درآمده بود، او كه بين خود و مرگ فاصله‌اي نمي‌ديد، كسان خود را به رعايت مروت و عدالت درباره قاتلش سفارش مي‌كرد و از آنان مي‌خواست هر چه خود مي‌خورند و مي‌آشامند به او نيز بدهند.
دنيا بداند! اينها افسانه نيست.

غروب عدالت
كافي‌ست لحظه‌اي پشت پنجره‌ها به تماشاي اين رگبارِ انگار ابدي بايستيم تا اندوهِ بر سرمان نازل شده را دريابيم. اين باران بي‌امان، درد كمي نيست براي يتيم شدن شانه‌هاي بي‌تكيه‌گاه زمين. درختان، سر بر شانه هيچ نسيمي ندارند. درختان كمرشكسته و محزون، قصد دارند بر زمين فرو بيفتند و با خاك، خاك سوگوار و بي‌سرنوشت يكسان شوند.
«و خاك خاك پذيرنده / اشارتي‌ست به خاموشي»
هنوز خورشيد را به سزا در نيافته بوديم كه شب شد. هنوز جواني روزگار خام و بي‌تجربه دست‌هايش، آن‌گونه كه بايد به دست‌هاي تجربه عشق متصل نشده بود كه اين مرثيه برايمان فرا رسيد. دست‌هايمان بسته است براي آنكه اين پارچه‌هاي سياه را از در و ديوار جهان برداريم و سوگ را انكار كنيم. عزا از همه سو، شبيخون زده. سوگواري چنان حقيقت دارد كه دل‌هايمان سر به زير مي‌افكنند و بي‌صدا گريه را مي‌پذيرند. ماتم در هر خانه كنار هر سفره چنبر زده است. زهر اين واقعه در تمام كام‌ها و مذاق‌ها حضور دارد. نوحه‌خواني پرنده‌ها، هذيان پريشان نيست، بلكه سرود واقعيت است. شرح شايسته اين لحظه‌اي كه در تن‌ها و جان‌هايمان طاقت و تحمل، رنگ مي‌بازد.
اكنون هيچ چيز معنا ندارد. گل سرخ ديگر فراخوان عشق نيست. باران، رحمت خداوند را نشانه ندارد. ابر، سخاوت آسمان براي بخشندگي نيست و باد پيام‌آورِ روزهاي خوشِ در راه نخواهد بود. اكنون همه چيز فقط شرح بسيط رنج و داغ است و فراق تحميل‌شده بر قلب انسان و به يغما رفتن آن حيات طاهر، روح باستاني خداوند و شهادت سحرگاهانه ايمان. اكنون مي‌شد اگر آه‌هايمان را به يكديگر نشان دهيم، تمام هواي مه‌آلود شهر پر از بغض‌هاي بنفش مي‌شد. پروانه‌ها اين زمستان بي‌دليل از راه رسيده را باور ندارند. سرمازده و مبهوت به يكديگر، زخم بال‌هايشان را مي‌گويند و اشك مي‌ريزند. نمي‌دانند تمام ماتمشان از غروب خورشيد روي زمين سرچشمه مي‌گيرد. نمي‌دانند امشب ماه كه در آسمان طلوع كند، هيچ ستاره‌اي طاقت رنگ‌پريدگي او را نخواهد داشت و كهكشان‌ها همه بر خاك ريخته و خاموش مي‌شوند.
اكنون كسي رفته است كه اگر بود، هيچ گياه ناشايستي از هيچ باغچه‌اي نمي‌روييد و هيچ پرنده‌اي راه خانه خود را گم نمي‌كرد. اگر بود تشنگي هرگز راه سينه كوير را بلد نبود و آسمان مضايقه از ابرها و باران‌ها را نمي‌دانست. كسي رفته است كه تا بود سايه سر تمام خستگي‌ها بود و سبزي هر آنچه بهار و طراوت هر آنچه باران، كه تا بود گره از كار فرو بسته، تمام غنچه‌ها مي‌گشود و دست‌هايش معجزتر از هرچه يد بيضا، هر چه شق‌القمر كفرها را به سوي ايمان مي‌آورد و به سجده مي‌انداخت. چه بايد كرد جز استغاثه به درگاه خداوند براي تمام گناهان، پيش از اين كه قدرناشناس خداوندِ روي زمين بوديم و در سايه‌سار مهرش، آن سان كه بايد تحسين و كرنش شكر به جا نياورديم.
هر آنچه از حقيقت دانسته‌ايم، همه به قدر كلمات ژرف توست كه در گوشمان مدام توصيه كردي، وگرنه در ازدحام اين همه گمراهي دنيا، هرگز سرمان را به سوي نور بر نمي‌گردانديم. تو اگر نبودي، كجا زندگاني را با چشم‌هاي پاك به تفسير مي‌نشستيم و عدل و دادگري را به شيوه عشق مي‌فهميديم؟ هر چند از تو هر آنچه شنيديم، لحظه‌ لحظه غفلت كرديم و از ياد برديم و هر چند تو هزاران بار به خاطرمان آو��دي و يادآور شدي و خواستي كه بر باد نرويم. نيستي را تو گفتي كه از خويش برانيم و چنگ در دامان حيات رستگارانه زنيم. زمزمه‌هاي اميدواري و پيروزي را تو گفتي كه همواره بر لب آوريم كه تا قيام قيامت، هيچ ستمگري ياراي حتي سخن گفتن با سرنوشت ما را نيابد.
متروك‌ترين زواياي مهرباني را تو نشانمان دادي. بيداري از ياد رفته را تو در گوش‌هاي به خواب دچارمان فرياد زدي. تيره‌بختي به حقارت خو كرده‌مان را تو به سمت گستاخي اعتراض سوق دادي. اشاره‌هاي مرگ و اسارت، همه به سوي ما بود. تو ابروان همايون رهايي از جور را به روي ما اشاره‌گر ساختي. تصرف دست‌هاي فاتحانه‌ات در گشودن كشور دل‌ها و سينه‌ها ذوالفقار نمي‌خواست كه تو با برّايي كلام و شيوه مهر در سينه سنگ‌ترين قلب‌ها راه گشودي.
فرصتي كو تا يك دل سير براي تنهايي‌ات بگرييم؟ تو كه تمام جهان را در آغوش مهرت از تنهايي درآوردي، اما در تمام عمر با هر آنچه اندوه، هر آنچه زخم و جراحت تنها ماندي. چگونه تندرست بوديم در كنار زخم‌هاي قلب تو، خون جگر خوردن‌هاي تو؟ چگونه بي‌غم و بي‌اعتنا از كنار رخسار شفقت تو مي‌گذشتيم و دست تكان دادنِ راهبرانه تو را ساده مي‌انگاشتيم، بي‌آنكه به اشارت انگشتانت كه صراط رستگاري را نشان مي‌داد، نظر كنيم؟ تو را ساده مي‌انگاشت زمانه. تو را كه آن‌قدر عظيم بودي كه فقط از دوردست‌هاي ايمان و يقين مي‌شد تمام قد، شكيبايي و ولايتت را نگاه كرد.
فَعَلُيُّ ضامنٌ لِفَلجِكم آجلا اِن لم تُمنَحوهُ عاجلا.1
اگر در همين روزهاي نزديك به پيروزي و موفقيت دست نيافتيد، علي اين پيروزي را در آينده براي شما تضمين مي‌كند.
مردم! با من به راه بياييد. من كه شبانه‌روز در خواب و بيداري، انديشه رستگاري‌تان آرامم نمي‌گذارد. قدم در امتداد گام‌هاي ولايت من بگذاريد كه من چنان آرزومند سعادت شما بوده‌ام كه انگار هر لحظه از هراسِ به خطا رفتنتان، خاري در قلب دلواپسم، فرو شده است. مردم! صداي مرا از دلم از دهانم برگيريد و به گوش بياويزيد. مرا ايمان بياوريد كه من ايمان دل‌باخته پروردگار عشقم. من پنجره‌هاي دلم را از همه سو به روي شما گشوده‌ام. چراغ‌هاي همه جهان را با دست و نفس‌هاي خويش افروخته‌ام و پاسباني از اجاق رونق زندگي‌تان را با خداي خويش عهد بسته‌ام.
مردم! پرنده‌هاي موعظه مرا از روي شاخه‌هاي دلتان نپرانيد. گل‌هاي اندرزم را از باغچه زندگيتان نچينيد و به دور نيندازيد كه كلمات نصيحت‌گوي من تا ابد ادامه خواهند داشت، دوام خواهند يافت. اين شماييد كه اگر با من نياييد بي‌تداوم و سرسري به پايان و به نيستي مي‌رسيد.
«مردم! پيمانه علم را به شما رايگان بخشيدم، اگر ظرفيت داشته باشيد».2
انبوه جهل خويش را به درگاه من بياوريد تا جام‌هاي تشنگي‌تان را سبوسبو از درياي معرفت خويش سيراب كنم. با من يگانه باشيد. صادق باشيد؛ چرا كه خداوند راستگو مرا همچون كلمه‌اي از كلمات خويش بر زبان آورده و با شما سخن گفته است. من با شما كه به كلام مي‌نشينم، صداي خطبه‌هاي خداوند‌ام كه برايتان خبرها و وعده‌ها و گفتني‌هاي بي‌شمار دارم.
«خدا رحمت كند كسي را كه چون سخن حكيمانه بشنود، خوب فرا گيرد و چون هدايت شود، بپذيرد. به دامن هدايت‌كننده چنگ زند و نجات يابد».3
1. همان، خطبه 24.
2. همان، خطبه 71.
3. همان، خطبه 76.
سودابه مهيجي

شعر (قصه وداع)
خوابي كه ديده بودي تعبير شد چه زود
تنهايي جوان پدر پير شد چه زود
افطارِ واپسين دل از خاك كنده آه!
از لقمه‌هاي آخر خود سير شد چه زود
آن غصه‌هاي مندرس دير سال او
امشب شبيه بغض گلوگير شد چه زود
او قصه وداع به گوش تو خواند و خواب
در چشم كائنات سرازير شد چه زود
الله اكبر! اين شب لامذهب حسود
مثل سحر مؤذن تكبير شد چه زود
تا خواستي كه راه ببندي به رفتنش
در كوچه‌ها روانه تقدير شد چه زود
يك عمر حرف‌هاي غمت را به گوش او
تا آمدي كه گريه كني دير شد چه زود
«به خدا سوگند آن‌قدر اين پيرهن پشمينه را وصله زدم كه از وصله‌كننده‌اش شرمسارم».1
1. همان، خطبه 160.
سودابه مهيجي

پيراهن جراحت اين قصه ...
پيراهن جراحت اين قصه ديگر براي وصله شدن دير است
از تار و پود غمزده ‌اش پيداست اين پيرهن براي علي پير است
اي قامت قيامت سر بسته! از اين درنگ خاك بيا بگذر
اين پيرهن براي تو تاريك و اين بخت در برابر تو تيره‌ست
از مردمان، كدورت كفران را زين پس به دل نگير و ببر از ياد
آيينه صداقت تو ديگر از هر چه آه، چشم و دلش سير است
داغت به قلب كافر انسان باد! بي‌تو غم هميشه‌شان نان باد!
از سفره تو هر نمكي خوردند تا روز حشر بغض گلوگير است ...
سودابه مهيجي

داستان (آرزوي يتيمي)
مرد يكريز زير چشمي به سفره رنگيني كه بچه‌ها دورش نشسته بودند، نگاه مي‌كرد. نه به اين خاطر كه گرسنه‌اش بود، بلكه حسي او را مي‌آزرد، بيشتر حس حسرت خوردن بود و آرزويي كه محال مي‌نمود. پرنده خيال او را به دوران كودكي‌اش برده بود. او دوست داشت به جاي يكي از بچه‌هاي بي‌سرپرست دور سفره باشد تا علي كه حاكم كوفه بود، در دهان او نيز لقمه مي‌گذاشت. در همين فكر بود كه شنيد بغل دستي‌اش، زير لب با خودش مي‌گويد: كاشكي من هم يتيم بودم و مورد لطف و توجه امير مؤمنان قرار مي‌گرفتم.1
1. بحارالانوار، ج41، ص29.

تكريم مردم
مردي نزد علي(ع) آمد و عرض كرد: «من حاجتي دارم.» امام فرمود: «حاجتت را روي زمين بنويس؛ زيرا كه من گرفتاري تو را آشكارا در چهره تو مي‌بينم.» مرد روي زمين نوشت: «من فقيري نيازمندم.» امام به قنبر فرمود: «با دو جامه ارزشمند او را بپوشان.» مرد فقير هم، با چند بيت شعر از اميرالمؤمنين(ع) تشكر كرد. حضرت فرمود: «يكصد دينار نيز به او بدهيد!» بعضي گفتند: «يا اميرالمؤمنين او را ثروتمند كردي!» علي(ع) فرمود: «من از پيامبر خدا(ص) شنيدم كه فرمود: مردم را در جايگاه خود قرار دهيد و به شخصيت آنان احترام بگذاريد.» آن‌گاه فرمود: «من از بعضي مردم درشگفتم. آنان بردگان را با پول مي‌خرند، ولي آزادگان را با نيكي‌هاي خود نمي‌خرند».1
1. محمود ناصري، داستان‌هاي بحارالانوار، ج5، ص45؛ به نقل از: بحارالانوار، ج41، ص34.

بندگي خدا
روزي علي(ع) بر سر راهش به كوفه به شهر انبار رسيد. اين شهر در گذشته جزو سرزمين ايران بوده است. وقتي كه خبر ورود علي(ع) به ايرانيان رسيد، عده‌اي از كدخداها، دهدارها و بزرگان به استقبال خليفه آمدند. آنان به گمان خودشان، علي(ع) را جانشين سلاطين ساساني مي‌دانستند. وقتي به آن حضرت رسيدند، در جلوي مركب امام شروع به دويدن كردند. علي(ع) خطاب به آنان فرمود: «چرا اين كار را مي‌كنيد؟»
آنها گفتند: «ما به بزرگان و امراي خود اين گونه احترام مي‌گذاريم».
آن‌گاه امام فرمود: «نه. اين كار را نكنيد! اين كار شما را پست و ذليل مي‌كند، شما را خوار مي‌كند. چرا خودتان را در مقابل من كه خليفه شما هستم، خوار و ذليل مي‌كنيد؟ من هم مانند يكي از شما هستم. تازه با اين كارتان ممكن است يك وقت خداي ناكرده، غروري در من پيدا شود و واقعاً خودم را برتر از شما بدانم».1
1. مرتضي مطهري، گفتارهاي معنوي، ص24.

غلام و مولا
خورشيد هنوز وسط آسمان نرسيده بود. صداي همهمه در صحن حياط لحظه به لحظه بيشتر مي‌شد. خورشيد نورش را مستقيم روي سر كساني كه آنجا بودند، مي‌پاشيد و بوي خاك آب خورده، همراه با بوي كاهگل را در هوا مي‌پراكند. گروهي ايستاده و چند نفري كه خسته شده بودند، كنار ديوار توي حياط نشسته بودند و با هم پچ پچ مي‌كردند:
ـ به نظر تو كدامشان راست مي‌گويند؟
ـ نمي‌دانم. ظاهر هر دو طوري است كه مشخص نمي‌شود كدام راست و كدام دروغ مي‌گويند. هر دو با اعتماد به نفس كامل مي‌گويند كه غلام نيستند.
جوان هيكلي و چهارشانه با لباس بلند و تميزي كه تا روي پايش مي‌رسيد، كنار ديوار ايستاده بود. به ظاهر بي‌خيال به نظر مي‌رسيد، اما مدام پايش را تكان مي‌داد و هرازگاهي گوشش را تيز مي‌كرد تا حرف‌ها را بهتر بشنود. مردي كه سنش كمي بيشتر از او، اما لاغرتر به نظر مي‌رسيد، با دستاري به سر و ريشي پر، با چهره‌اي در هم، دست‌ها را روي سينه گذاشته و كنار جوان هيكلي ايستاده بود. گاهي به مردمي كه در حال پچ‌پچ بودند، نگاه مي‌كرد. منتظر بود ببيند قاضي چطور بينشان قضاوت مي‌كند. مطمئن بود ناراضي از اين در بيرون نمي‌رود. قنبر، غلام لاغر سياه چرده، به آن دو اشاره‌اي كرد. آن دو جلو رفتند و روبه‌روي اميرالمؤمنين، علي(ع) ايستادند. جوان چهارشانه، نگاهش كه به اميرالمؤمنين افتاد، سرش را پايين انداخت و عرق دست‌هايش را با لباسش پاك كرد. قاضي از آنها خواست كه يك بار ديگر ادعايشان را مطرح كنند. مرد لاغراندام، رگ‌هاي گردنش متورم شده بود و با حرارت حرف مي‌زد و وقت حرف زدن مدام دست‌هايش را تكان مي‌داد. جوان هيكلي، گاه حرفش را قطع مي‌كرد و مي‌گفت كه او دارد دروغ مي‌گويد. همهمه ميان مردمي كه براي تماشا آمده بودند، بيشتر شد:
ـ جالب است هر دو ادعا مي‌كنند آن يكي غلام است.
ـ نمي‌دانم اميرالمؤمنين چطور مي‌خواهد غلام را از مولا مشخص كند.
ـ هيس! مثل اينكه دارد اتفاقي مي‌افتد ببين علي(ع) چطور با قنبر آهسته حرف مي‌زند. حتماً فهميده كدامشان دروغ مي‌گويند.
هياهو اندكي فروكش كرد. قنبر به دو مرد اشاره كرد كه رو به ديوار بايستند. اميرالمؤمنين با صداي بلند رو به قنبر گفت: «قنبر آماده باش!»
قنبر شمشيري را كه دستش بود، از غلاف بيرون كشيد و با صدايي محكم پاسخ داد: «آماده‌ام يا علي!»
جوان هيكلي به مرد لاغراندام نگاه كرد. هر دو رنگ صورتشان لحظه به لحظه سفيدتر مي‌شد.
اميرالمؤمنين گفت: «هر وقت گفتم، سر آن كسي كه غلام است، از بدنش جدا كن!»
جوان هيكلي كه نمي‌توانست درست نفس بكشد، با گوشه لباسش عرق را از روي صورت و گردنش پاك كرد. هر دو مرد باز به يكديگر نگاه كردند و منتظر بودند ببينند كدام يك كوتاه مي‌آيد. قنبر شمشيرش را بالا برد. لبه تيز شمشير كه براي لحظه‌اي در نور خورشيد برق زد، مثل نيزه‌اي به چشم هر دو مرد فرو شد. جوان هيكلي دلش فرو ريخت. قلبش با چنان شدتي مي‌كوبيد كه بازتاب صدايش را در سرش مي‌شنيد. با چشماني گرد شده به دست قنبر كه بالاي سرش به صورت آماده‌باش بود، نگاه كرد. همه ساكت شده بودند. اميرالمؤمنين گفت: «بزن».
جوان هيكلي به سرعت رويش را برگرداند و خودش را به زمين انداخت.1
1. محمدرضا رمزي اوحدي، صد و ده داستان از زندگاني امام علي(ع)، به نقل از: شريف رضي، خصايص الائمه، ص86.
زينب عليزاده
احمد جهانبخش بازدید : 306 دوشنبه 07 مرداد 1392 نظرات (0)

ورود به ویژه نامه ماه رمضان
 
اشعار شب قدر
در " ترجمان القرآن جرجانی " شب قدر ، شب اندازه کردن کارها ذکر شده است . صاحب " کشاف اصطلاحات الفنون " گوید : شب قدر ، شبی است با عزت و شرف که هر که در آن طاعت کند عزیز و مشرف گردد .
در " التفهیم بیرونی " آمده است : " واندر ماه رمضان لیله القدر است ، آنک جلالت او راه به دهه پسین جویند و نیز گفتند به طاقهای این دهه ." لیله القدر شبی مهم و سرنوشت ساز است .شب نزول رحمت و برکات الهی و تعیین سرنوشت ابدی انسانهاست و درخصوص اهمیت این شب گفتنی است که از صدر اسلام واز عهد رسول اکرم حضرت محمد مصطفی (ص) رسم بر آن بوده است که شبهای قدر را " احیا " بگیرند و تا سپیده دم به آداب مخصوص آن منجمله دعا و نماز و استغفار بپردازند .
در فضیلت شب قدر آمده است شبی بهتر زا هزار ماه " لیله القدر خیر من الف شهر " و به احتمال قوی این شب ارجمند یکی از شبهای نوزدهم ، بیست ویکم و بیست و سوم ماه مبارک رمضان است .
در آیه نخست سوره مبارکه " قدر " نیز تصریح شده است به آن که قرآن کریم در شب قدر نازل شده است : " انا انزلنا فی لیله القدر " در " تفسیر ابولفتح رازی " پیرامون شب قدر آمده است : شب تقدیر است و فصل احکام و تقدیر قضایا آنچه خواهد بودن در سال از اجال و ارزاق واقسام همه در این شب کنند و گفتند قوله " فی لیله مبارکه " هم این شب است و ...
سخن در باب لیله القدر ( شب قدر ) بسیار است و در کتب تفاسیر درباره کیفیت و نزول رحمت و برکت در این شب استثنایی احادیث و روایات بسیار قابل تاملی ذکر شده است واما در نگاه شاعران سخن سنج مسلمان که میراث داران و پاسداران حریم فرهنگ و معارف عالیه اسلامی هستند ، حکایت شب قدر حکایتی بس شگفت و تفکر برانگیزی است .
حکایتی که با زبان عرفان و تعابیر رمزگونه ، مخاطب را به این شب بزرگ و اسرار آمیز رهنمون می کند .این اشعار که بر اساس آیات ، احادیث و روایات سروده شده است همچون بارقه های آسمانی بر دل و جان شیفتگان می تابد و ظلمت درون را به انوار الهی روشن می سازد .
حکیم رودکی سمرقندی :
شب عاشقت لیله القدر است
چون تو بیرون کنی رخ از جلبیت
منوچهری دامغانی :
با رنگ و نگار جنت العدنی
با نور و ضیاء لیله القدری
شیخ اجل سعدی شیرازی :
تورا قدر اگر کس نداند چه غم
شب قدر را می ندانند هم
خواجه حافظ شیرازی :
شب قدر است و طی شد نامه هجر
سلام فیه حتی مطلع الفجر
عارفان درباره شب قدر گفته اند که این شب ، شبی است که سالکان را به تجلی خاص مشرف گرداند تا بدان تجلی قدر و مرتبه خود را نسبت با محبوب بشناسند و آن وقت ابتدای وصول سالک باشد یعنی جمع و مقام اهل کمال در معرفت :
در شب قدر قدر خود را دان
روز در معرفت سخن میران

احمد جهانبخش بازدید : 169 جمعه 04 مرداد 1392 نظرات (0)


يا مولاي متقيان علي

علي دين هست و ايمانم علي درد هست و درمانم چه يا درد و چه يا درمان علي گويم علي گويم

ü    امام علي (ع) : 1. خود خواهي اساس نابودي است 2. فروتني و تواضع نردبان بزرگواري است 3.نگاه بد ديده بان فتنه ها و سختي هاست 4. اسرافكاري همنشين فقر است 5.وفاداري قلعه سروري ميان مردم است و اطاعت از دستورات خدا سبب آبرومندي و عزت ميان مردم است. (غررالحكم صفحه 66)

ü    امام علي (ع):از كساني مباش كه عيب ظاهري و واضح خود را نمي بيند ولي كوچكترين عيب ديگري برايش بزرگ است و نيز از كساني مباش كه گناه بسيار خويش را ناچيز ميشمارد و اندك گناه ديگري در چشمان او بسيار است. (طرائف الحكم جلد 1 صفحه 353)

ü     امام علي (ع) : هر كس نهال دوستي غذاهاي گوناگون را در نفس اش بنشاند ميوه آن بيماريهاي گوناگون است كه از آن درو كند. (غررالحكم صفحه 794)

ü     امام علي (ع) : كسي كه به واسطه پيروي كور كورانه از مردم و همرنگ شدن با جماعت امري را انجام دهد كه نافرماني و معصيت خداست اصلا دين ندارد و مشرك است. (طرائف الحكم جلد 1 صفحه 353)

ü    امام علي (ع) : خود خواهي و تكبر به هنگام رياست و حكمراني خواري و ذلت به هنگام بر كنار شدن از آن پست را در بر دارد. (غررالحكم صفحه 64)

ü    امام علي (ع) : ستايش بي اندازه از شخص تكبر را در او پديد مي آورد و پستي را در شخص ستايش كننده به بار آورد و نكوهش بي اندازه درباره ي خطاي شخص كينه و دشمني را بين دو طرف بيشتر ميكند. (غررالحكم صفحه 83)

 

لوگو ما

لطفا بنر  ما را در سایت خود قرار دهید تااز ما حمایت کنید کد بنر ما هست <script src="http://h1.flashvortex.com/display.php?id=2_1375950899_30420_967_0_300_250_10_1_71" type="text/javascript"></script>

تعداد صفحات : 2

درباره ما
Profile Pic
هیئت بیت النور از سال 1378 شروع به برگذاری مجالس مذهبی و اردو و جلسات قرانی و...کرد ادرس تهران خیابان هاشمی وکارون کوچه صفر پلاک 22ایمیل ماheyatbn@gmail.comلطفامارادرنظرات خودیاری کنید
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    بیشتر از چه مداح استفاده کنیم ؟
    وبلاگ ما در چه سطحی است؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 129
  • کل نظرات : 43
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 8
  • آی پی امروز : 24
  • آی پی دیروز : 12
  • بازدید امروز : 87
  • باردید دیروز : 39
  • گوگل امروز : 3
  • گوگل دیروز : 6
  • بازدید هفته : 137,605
  • بازدید ماه : 179,349
  • بازدید سال : 187,791
  • بازدید کلی : 342,554